عنوان : مساله ی جعل
پژوهشگر: فاطمه محمود زاده
زیر نظر استاددکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
مساله جعل در فلسفه اسلامی مساله بسیار مهمی است. البته این مسئله به طور مستقل و مجزا بعد از ابن سینا و شیخ اشراق مطرح شده است، هرچند که در آثار آنها عباراتی آمده است که به طور ضمنی یاصریحا به این مساله اشاره می کند. مساله جعل از دو جنبه قابل بحث است. ملاصدرا در شواهد الربوبیه جعل را در مساله علیت مطرح می کند اما در جاهای دیگر آن را در امور عامه ضمن مباحث وجود و عدم مطرح می کند. علامه طباطبایی نیز آن را در مباحث علیت آورده است. پس مساله جعل از طرفی تابع مساله اصالت وجود واصالت ماهیت است که در مباحث وجود وعدم مطرح می شود. اصالت وجود یا ماهیت در جعل ازاصالت وجودیا ماهیت در تحقق انتزاع می شود. از طرفی نیز بحث جعل و جاعل و مجعول پیش می آیدکه به بحث علیت مربوط است. اگر کسی اصل علیت را انکار کند، مثل اشاعره، لازم نیست که به مساله جعل بپردازد.
دراین مقاله سعی شده است که جایگاه بحث و اقوال مختلف در مساله جعل بررسی شود، امید است که این تحقیق مقدمه ای برای تحقیقات و بررسی های گسترده تر واقع شود
چکیده مطالب
در حکمت مقالیه به طور مستقل، مساله جعل مطرح می شود امکان فقری در این حکمت سبب نیاز به به این بحث شده است به طور کلی در متعلق جعل سه قول وجود دارد:
مجعولیت ماهیت، مجعولیت صیرودت و مجعولیت وجود. قول اول تابع اصالت ماهیت است. بنابر اصالت وجود دلایل این قول رد می شود عده ای شیخ اشراق را از این دسته افراد می دانند، قول دوم نیز برای نظر خود دلایلی را می آورند. اما این قول مبتنی بر اصالت داشتن دو چیز، وجودوماهیت در عالم واقع است که از نظر فلاسفه درست نیست و آن را باطل می شمارند. متاخرین از حکمای مشائی از این دسته اند. در مجعولیت وجود نیز دو حالت وجوددارد. اگر جعل را به معنی ایجاد و وجود دادن بگیرند، مجعولیت وجود دچار اشکالاتی می شود و دلایل آن قابل قبول نخواهد بود. مگر این که معنی جعل را تغییر دهند. در حکمت متعالیه و عرفان جعل را به معنی تجلی و تشان می گیرند. ملاصدرا و حکیم سبزواری و دیگر حکما با توجه به این معنی دلایل کثیری را بر مجعولیت وجود آورده اند که در این تحقیق پنج دلیل مهم از آنان ذکر خواهد شد.
واژگان کلیدی: جعل- وجود- ماهیت- صیرورت – تجلی
تاریخچه بحث جعل
بحث جعل به عنوان یک مسئله مستقل بعد از ابن سینا مطرح می شود و حتی در زمان شیخ اشراق نیز، این مسئله به طور جداگانه مطرح نبوده است (مجموعه آثار شهید مطهری (10)، ص 23). البته در آثار شیخ اشراق مساله جعل نخستین بار مطرح می شود اما نه به طور مجزا، بلکه در میان سخنان وی عباراتی است که تصریح بر مجعولیت ماهیت دارد (حکمت اشراق سهروردی، ص 183) .در لابلای کلمات ابن سینا نیز جعل دیده نمی شود اما به طور ضمنی این مسئله مورد اشاره واقع شده است. ابن سینا می گوید که خداوند زردآلو را زردآلو نمی کند. این سخن وی به مجعول نبودن ذات و ذاتیات شی برای شی اشاره می کند (رحیق مختوم، ص 295).
علت احتیاج به جعل
اگر بخواهیم علت روی آوردن به مساله جعل را چه به طور آگاهانه و مجزا و چه به نحو ضمنی و اشاره ای، در نزد حکما بررسی کنیم، می یابیم که درنزد متکلمین حدوث سبب جعل است، در نزد حکمای مشاء و اشراق امکان ماهری علت آن است و در حکمت متعالیه امکان فقری سبب نیاز به جعل شمرده است (همان، ص422).
وجود نفسی یا رابط
وجود یا نفسی است یا رابط. وجودنفسی همان وجود مطلق است، یعنی این که اصل موجودیت یک شی را اعتبار می کنیم و در وجود رابط در مقام بیان بودن چیزی چیز دیگر را هستیم.در حالت اول وجود معنای اسمی دارد و محمول است و در حالت دوم وجود معنای حرفی داردو رابط بین دو معنا است(شرح منظومه، ص 158).
معنی جعل
جعل درلغت به معنی قرار دادن است. در اصطلاح فلسفی، جعل جز علیت معنایی ندارد. علیت در اینجا به معنی علت فاعلی یا به عبارتی علت موجده است. جعل به معنی اعطای واقعیت به شی است که واقعیت ذاتی آن نباشد (رحیق مختوم، ص 420).
اقسام جعل
همان طور که وجود بر دو قسم نفسی و رابط است، قهرا تاثیر علت در معلول نیز دو گونه است. یک حالت این است که علت معلول را ایجادکند که به آن جعل بسیط گویند. مثل قول خداوند:«جاعل الظلمات و النور» و «جعلنا من الماء کل شی حی »(فلسفه و کلام اسلامی، ص 45). حالت دیگر این است که علت ،چیزی را برای چیزی قرار می دهد که به آن جعل مرکب یا تالیفی گویند.جعل تالیفی مثل قول خداوند:« و جعلنا اللیل لباسا و جعلنا النهار معاشا» (همان، ص 46).
جعل تالیفی وجودندارد
اکثر حکما جعل را به دو قسم بسیط و تالیفی تقسیم می کنند. اما بنا بر نظر عده ای جعل تالیفی وجود ندارد. در مواردی که توهم می شودجعل تالیفی وجود دارد مثل جعل صورت برای ماده یا عرض برای موضوع، در حقیقت جز جعل بسیط چیز دیگری نیست. بنا بر حرکت جوهری، جعل بسیط بر دو قسم می شود: جعل وجود ثابت و جعل وجود سیال، در وجود سیال چون برای شی در مراحل مختلف معانی و ماهیات کثیره اعتبار می شود و شئون و جلوات متعدده پیدا می کند،ذهن کثرت ساز انسان مرتبه ای راازمرتبه دیگر و جلوه را از متجلی جدا می سازد و به صورت شی مباین اعتبار می کند (شرح منظومه، ص 172)
متعلق جعل
مناط احتیاج به علت امکان است.بنابراین جعل بسیط در جایی صورت می گیرد که شی ممکن الوجود فی نفسه باشد. بنابراین جعل در واجب و ممتنع معنا ندارد. بنابراین تنها چیزی می تواند در وجود یا عدم مستند به علت باشد که موجود بودن و معدوم بودنش، هیچ کدام ضروری نباشند. بر فرض وجودداشتن جعل تالیفی، در آن یک شی نسبتش با وجودو عدم، صفتی علی السواء باشد، به عبارتی جعل تالیفی در موردی متصور است که آن مورد ، یک امر عرضی ممکن الانفکاک باشد و امر ذاتی باب ایساغوجی و ذاتی باب برهان نباشد. پس جعل ذات برای ذات معنا ندارد چون تحصیل حاصل است. ذات و ذاتیات و لوازم ذات بالعرض مجعولند و بالذات مجعول نیستند (ر.ک: مجموعه آثار شهید مطهری (10) ص 32، شرح منظومه، صص168-163 ، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ص 205، رحیق مختوم صص 302-301)
محل بحث در مسئله جعل
چهار نوع علت وجوددارد، علت مادی و صوری که علل قوام ماهیت هستند و علل فاعلی و غایی که دخیل در وجود ماهیت هستند. جعل دردایره وجود است. بنابراین از فروعات علل وجودی است. پس علل قوام از بحث جعل خارج هستند. چون کاری به هستی شی و تحقق آن ندارند و نظیر علت تصور هستند (رحیق مختوم، ص 416).
در هر معلول مفروضی دو تصور است: تصور وجودداشتن و تصور ماهیت آن و قهرا چون در اینجا قضیه ای تشکیل می شود ماهیت موجود است نسبتی هم بین موضوع و محمول برقرار است. علت مفروض یک واحد تولید میکند. پس این سه معنی: وجود، ماهیت و نسبت هر سه نمی توانندمصداق معلول بالذات آن علت باشند.پس معلول یا وجود است یا ماهیت و یا نسبت بین آنها.البته این بحث در جعل بسیط مطرح می شود و در جعل تالیفی معنا ندارد چون در وجود رابط، ماهیت معنا ندارد (شرح منظومه، ص 162).
البته عده ای نیز برای معلول بالذات چهار امر را مفروض می گیرند: وجودحقیقی، ماهیت، اتصاف و مفهوم وجودکه از واقعیت خارجی انتزاع می شود(رحیق مختوم، ص 388).
بدین ترتیب بحث این است که کدامیک از آن مفروضات را اولا و بالذات، علت جعل می کند و کدامیک حقیقتا متعلق جعل نیست، بلکه از مجعول واقعی انتزاع می شود.
نظر شیخ اشراق
درمسئله جعل، پنج قول وجوددارد: نظر شیخ اشراق، نظر حکمت مشاء، نظر اتباع مشائی، نظر حکمت متعالیه و قول پنجم که مروبط به مجعولیت مفهوم وجود است که ابطال آن واضح است و ما آن را بحث نخواهیم کرد.
اما بیان اشراقیون مبتنی بر این است که وجود به صورت اعتباری جعل شده است و یک اعتبار ذهنی است. بی نیازی وجود به جعل جدید از نظر آنان مانند بی نیازی ثبوت ذات برای ذات است (هستی از نظر فلسفه و عرفان، ص 206).
پس عده ای معتقدند که شیخ اشراق قائل به اصالت ماهیت و مجعولیت آن است و بدین ترتیب دلایلی را از ایشان بر مجعولیت ماهیت ذکر می کنند.
دلایل بر مجعولیت ماهیت و ردآنها
1. سهروردی می گوید که: چون وجود مفهومی اعتباری است که انسان آن را در عقل و ذهن خود ساخته است پس آن چه از علت هر پدیده ای افاضه می شود چیزی جز هویت آن پدیده نمی باشد (حکمت اشراق سهروردی، ص 183).
2. دلیل دیگر اشراق این است که اگر تاثیر علت در وجود باشد، در آن صورت هر معلول علتی، معلول علتهای دیگر نیز واقع میشود و همچنین جایز است که علت هر معلولی،علت معلول های دیگر نیز واقع شود. چون بنا بر فرض، وجود حقیقت واحدی است و حکم امور یکسان و مشابه یکی است. اما این سخن باطل است. پس تاثیر علت در وجود نیست (فلسفه و کلام اسلامی، ص 47).
3. میرداماد نیز بر مجعولیت ماهیت استدلالی می کند: ماهیت را می توان موضوع قرارداد و وجود را بر آن حمل کرد. پس ماهیت مجعول و مصداق موجود است و اگر مجعول نباشد، برای حمل وجود بر آن باید مصحح حمل وجود داشته باشد. در این صورت ماهیت ممکن نخواهد بود وواجب است اما این سخن باطل است. پس ماهیت مجعول است (رحیق مختوم، ص 347).
4. از سهروردی دلیل دیگری نیز نقل می شود: وجود امر اعتباری است تقدم علت بر معلول تقدم ماهوی است. پس جوهر معلول ظل جوهر علت و مجعول است، یعنی ماهیت مجعول است. قوام ماهیت و حقیقت آن مصحح حمل وجود بر آن است. اگر ماهیت، ماهیت نبود ونسبتش به وجود و عدم یکسان نبودحمل وجود بر آن محال بود. پس ماهیت است که فی ذاته امری عدمی است و نیاز به فاعل دارد تا آن را از حالت تساوی خارج کند (شواهد الربوبیه، ج اول، ص 74).
دلایل مذکور بیان می کرد که ماهیت مجعول است. فلاسفه این دلایل را رد کرده اند. نکته ای که لازم است مطرح شود این است که هر دلیلی که بر رد این دلایل آورده شود خودش دلیلی بر مجعولیت وجود است. در اینجا ما فقط به طور خلاصه این دلایل را رد میکنیم. تمام دلایل بر مجعولیت وجود پاسخی بر دلایل مجعولیت ماهیت است.
پاسخ دلیل اول
این دلیل مبتنی بر اصالت ماهیت است که مورد قبول حکما نیست. همچنین پذیرش اعتباری بودن وجود باعث پذیرش مجعول بودن ماهیت نمی شود. چون قسم سومی نیز مفروض است که آن اتصاف است.
پاسخ دلیل دوم
فرق بین مفهوم وجود و مصداق آن از قبیل فرق بین عنوان ومعنون است. شیخ اشراق این تفاوت روشن را خلط نموده است و تخیل کرده است که صدق مفهوم وجود بر مصادیقش از قبیل صدق کلی بر افرادش است. در حالی که حقایق موجودات بالذات با هم متباین هستند و حصه های وجود و مراتب آن بالذات مختلف است چون این حقیقت واحد موجد، یک حقیقت مشکک است (فلسفه و کلام اسلامی صص49-48).
پاسخ دلیل سوم
اصلا ذات ماهیت به تنهایی برای انتزاع مفهوم وجود و محل آن کافی نیست. چون انقلاب شی از امکان ذاتی به وجوب ذاتی لازم می آید (رحیق مختوم، ص 349).همچنین ما سه نوع حمل داریم:
1. محمول بر موضوع بدون هیچ قید و شرطی با حیثیت اطلاقیه حمل می شود.
2. حمل مجعول بر موضوع با حیثیت تقییدیه است.
3. حمل مجعول بر موضوع با حیثیت تعلیلیه است. بنا بر اصالت ماهیت حمل وجود بر ماهیت از نوع حمل با حیثیت تعلیلیه است. ماهیت مادام که از جاعل صادر نشود موجود بودن و هیچ یک از ذاتیات بر آن حمل نمی شود. پس جعل ماهیت مصداق ذاتی معنای موجود بودن ماهیت را نتیجه نمی دهد. مصداق ذاتی موجود حقیقتی است که معنای موجود از آن با حیثیت اطلاقیه انتزاع می شود و بر آن حمل می گردد (ر.ک: رحیق مختوم، صص 339-336).
پاسخ دلیل چهارم: مبنای این سخن نیز بر اعتباریت وجود است که مقبول نیست. همچنین بین ماهیت ها با قطع نظر از وجودشان هیچ ارتباطی وجودندارد و علت و معلول هم نیستند. بلکه این وجود موجودات است که بر یکدیگر تاثیرگذار و تاثیرپذیر هستند و با همدیگر ارتباط دارند و نیز این سخن مستلزم تشکیک درماهیات است که محال است (شواهد الربوبیه، ص74).
سخن شیخ اشراق قابل تاویل به جعل وجود است
افرادی همچون محقق دوانی و میر سید شریف جرجانی و شیخ اشراق از قائلین به مجعولیت ماهیت شمرده شده اند.اما به نظر صدرالمتالهین، سخن شیخ اشراق قابل تاویل است. ملاصدرا معتقد است که مقصود شیخ اشراق از اعتباری بودن وجود اعتباری بودن و مجعول نبودن مفهوم بدیهی و عام هستی است که از معقولات ثانیه فلسفی است و وجودات خاصه ای که در متن خارج از مراتب انوارند، موردنظر نمی باشد.شیخ اشراق از حقیقت وجود به نور و از عدم به ظلمت یاد می کند و نور را یک حقیقت مشکک ذات مراتب می داند. وی در دلیل اول که مطرح شد، از ماهیت به عنوان هویت سخن می گوید. بدین ترتیب مراد او ازماهیات همان حقایق خارجی و اصیل است که اعتباری نیستند (رحیق مختوم، صص 371-369).
اقوال مشائی
حکمای مشاء در مسئله جعل به دو دسته تقسیم می شوند:
1. قول متقدمین از حکمای مشاء که قائل به مجعولیت وجود هستند.
2. قول متاخرین از حکمای مشاء که این افراد قول متقدمین را تفسیر به رای کردندوقائل به این هستند که اتصاف ماهیت به وجود، مجعول است. ابتدا ما در این جا قول به مجعولیت اتصاف را بررسی می کنیم.
دلایل بر مجعولیت اتصاف
1. مناط احتیاج به علت امکان است. امکان، وصف ماهیت یا وجود به تنهایی نیست بلکه کیفیت نسبت ماهیت به وجود است. پس ملاک احتیاج به علت، نسبت ماهیت به وجود است. این نسبت و اتصاف مجعول است (شواهد الربوبیه، ص 74).
2. وجود زائد بر ماهیت است نه عین یا جزءآن. اگر ماهیت مجعول باشد موجود بالذات خواهد بود یعنی حمل مفهوم موجود بر ماهیت، حمل مفهوم بر مصداق ذاتی آن خواهد بود و این امر باطل است چون وجود ذاتی ماهیت نیست. پس ماهیت مجعول نیست و صیرورت مجعول است (رحیق مختوم، ص 333).
3. اگر ماهیت مجعول باشد، تقدم ماهیت بر لوازمش از سنخ تقدم در وجود خواهد بود. اما این سخن باطل است. چون ماهیت بر لوازمش هیچ گونه تقدمی ندارد. پس ماهیت مجعول نیست و صیرورت مجعول است (همان، ص 334).
4. شیئی اگر عین هستی باشد، سلب آن از نفس خود مطلقا محال است مثل واجب تعالی. ولی اگر چیزی هستی عین ذات آن نباشد به وجود وعدم متصف می شودو تا وقتی که رابطه شی با وجود حفظ شده باشد نمی توان ذات و ذاتیات آن را از نفس آن سلب کرد. ولی اگر معدوم شود می توان در حال عدم ذات و ذاتیات را از آن سلب کرد. پس ماهیات امکانی تنها با حفظ ارتباط با وجود هویت دارند. پس ملاک نیاز به علت همان ارتباط است (همان، ص 335).
جعل به اتصاف نیست
دلایل مذکور، مجعولیت اتصاف را مطرح می کردند. در اینجا ابتدا دلایل بالا را پاسخ می گوییم و سپس دلایلی بر مجعول نبودن اتصاف می آوریم.
پاسخ دلیل اول
در این دلیل، امکان، امکان ماهوی است که به معنی سلب ضرورت وجود یا عدم است. اما معنی دقیق امکان یعنی فقر، کیفیت نسبت نیست. امکان به معنی فقر در متن هستی است پس مجعول نیز متن هستی است (رحیق مختوم، ص 336)
پاسخ دلیل دوم
اگر معلوم شود که ماهیت مجعول نیست، دلیل بر مجعولیت اتصاف نیست. چون فرض سومی نیز وجود دارد که مجعولیت وجود است.
پاسخ دلیل سوم
اولا مجعول نبودن ماهیت دلیل بر مجعولیت اتصاف نیست. ثانیا ماهیات قطع نظر از وجود بر لوازم خود تقدم دارد و البته ذاتیات نسبت به ذات تقدم بالطبع نیزدارند و این دو تقدم با هم منافاتی ندارند و فرقشان در اعتبار وجود است (همان، ص 339).
پاسخ دلیل چهارم
معدوم از آن جهت که معدوم است و ذاتی ندارد، از ذات خود سلب می شود و صدق ذات و ذاتیات ماهیت مشروط به وجود آن نیست بلکه صدق آن بر خود تنهادر ظرف وجود و به صورت قضیه حینیه است (ر.ک: رحیق مختوم، صص 342-340).
اما علامه طباطبایی دلیلی را ذکر می کند که صیرورت مجعول نیست.
اگر مجعول علت صیرورت باشد اثر واقعی و اصیل همان صیرورت خواهد بود که امر قائم به دو طرف وجود و ماهیت است. بنابراین ماهیت و وجود آن ماهیت هر دو اعتباری خواهند بود. اما امکان ندارد که یک امر واقعی متکی بر دو طرف اعتباری باشد. پس صیرورت نمی تواندمجعول باشد (ترجمه و شرح نهایه الحکمه، ج2، ص 24).
دلایل بر مجعولیت وجود
همان طور که ذکر شد، متقدمین از حکمای مشاء و همچنین بسیاری از فلاسفه دیگر قائل به مجعولیت وجود هستند و برای آن دلایلی را ذکر کردند. درکتب مهم فلسفی ملاصدرا، در مشاعر 8 دلیل و در مسائل فلسفی وی 15 دلیل برای جعل وجود آورده شده است اما در اینجا ما به پنج دلیل مهم مقتبس از این کتب اشاره می کنیم:
1. ماهیت من حیث هی هی امر اعتباری است و لوازم ماهیت نیز اعتباری هستند. از طرفی هر معلولی لازمه علت تامه خود است. اگر جعل به ماهیت تعلق بگیرد لازم می آید تمام معلول ها امور اعتباری باشند. اما این سخن باطل است بنابراین جعل به ماهیت تعلق نمی گیرد (مجموعه آثار شهیدمطهری (10) ص 44).
2. ماهیات متباین بالذات هستند. از طرفی نیز بین علت و معلول سنخیت برقرار است و در متباین های بالذات سنخیتی برقرار نیست. بنابراین اگر جعل به ماهیت تعلق گیرد بین علت و معلول که ماهیت هستند سنخیتی برقرار نیست (همان، ص 46). دلیلی که مطرح شد تقریر بهتری از شهید مطهری بر دلیل دوم حکیم سبزواری بود.
3. اگر نفس ذات ماهیت محتاج به علت باشد لازم می آیدکه ماهیت در حد نفس خود متقوم به جاعل و جاعل در قوام ذات ماهیت اعتبار شود، به طوری که تصور ماهیت بدون جاعل ممکن نباشد. اما تصور ماهیت بدون تصور جاعل ممکن است. پس نفس ماهیت مجعول نیست و وجود است چون در وجود علم به آن علم حضوری است و علم به حقیقت خارجی و عینی وجود علم به جمیع مقدمات و شرایط و علل آن است و علم تام به معلول از ناحیه علت آن حاصل می آید (ر.ک: هستی از نظر فلسفه و عرفان، صص 209-207، مجموعه رسائل فلسفی ملاصدرا، ص 183، شواهد الربوبیه، ص 71).
4. هر ماهیت قابلیت صدق بر افرادکثیر و تشخصات فراوان دارد. اگر وجود اصیل باشد، ماهیت به سبب وجود متشخص خواهد بود. اما اگر وجود اعتباری باشد کثرت و تشخص ماهیت، به نفس ماهیت نمی تواند مستند باشد. چون ماهیت فی نفسه و من حیث هی فاقد کثرت و تشخص است. بنابراین احتیاج به امر زائدی است که به آن ضمیمه شود و آن وجود است. بنابراین وجود اصیل است و مجعول (شرح رساله المشاعر، صص 169-167).
5. اگر ماهیت مجعول باشد چند فرض قابل تصور است:
1. ماهیت در ضمن هر فردی مجعول است. در این صورت جعل متعدد خواهد بود.
2. ماهیت در ضمن یکی از افراد مجعول باشد.
3. ماهیت در ضمن همه افراد به یک جعل مجعول باشد. اما لازمه فرض اول تعدد جعل ماهیت و صدورکثیر از واحد است و تعدد جعل محال است چون ماهیت ذاتا نه واحداست و نه متعدد. و لازمه فرض دوم ترجیح بلا مرجح است. چون نسبت ماهیت بر همه افرادش مساوی است . فرض سوم مستلزم تناقض است چون جعل واحد و مجعول متعدد خواهد بود. بنابراین اصلا جعل به ماهیت تعلق نمی گیرد (ر،ک: شواهد الربوبیه، ج1، صص 72-71).
6. مفهوم وجود، خیر محض است و نفس مفهوم عدم، شر محض است. اگر ماهیت مجعول باشد و وجود غیر از ماهیت مجعول نباشد، این حکم معنی ندارد. چون شرف، سعادت و بهجه و ... در ادراک ماهیات جزئیه نیستند بلکه در وجودات آنها هستند.همان طور که لذت در ادراک ماهیات لذیذ نیست بلکه در حصول آن برای قوه مدرکه آن است. پس ماهیت چیزی نیست (فلیس کل من تصور ماهیه السلطنه سلطانا و لا من تصور ماهیه القهر قهرمانا) (مجموعه رسائل فلسفی ملاصدرا، ص 190).
اشکالات فخر رازی بر مجعولیت وجود
فخر رازی در مباحث المشرقیه دلایلی را مطرح می کند مبنی بر این که، وجود مجعول نیست. این دلایل عبارتند از:
1. وجود امر اعتباری است و مجعول نمی تواند امر اعتباری باشد. چون مجعول چیزی است که زوال و حدوث و قدم و ... را می پذیرد. پس وجود مجعول نیست (رحیق مختوم، ص 317).
2. اگر وجود مجعول باشد و علیت و معلولیت به آن استناد پیدا کند نظام علیت در هم می ریزد. اما نظام علیت پا برجاست. پس وجود مجعول نیست. مقدمه اول فخر رازی مبنی بر این است که وجود حقیقت واحد است و اگر وجود علت یک امر باشد علت بودن آن بر امر دیگری در موارد دیگر هم ثابت می شود (شواهد الربوبیه، ج1، ص 73).
پاسخ دلیل اول
مبنای برهان فخر رازی اعتباری بودن وجود و اصالت ماهیت است. در حالی که بنا بر اصالت وجود، وجود می تواند متصف به اوصاف حقیقی گردد (همان).
پاسخ دلیل دوم
این دلیل مبتنی بر متواطی بودن حقیقت وجود است. وجود هر چند حقیقت واحد است اما مشکک است. هر وجودی به تعین مختص به خود متعین است. یکی واجب ودیگری ممکن، یکی علت و دیگری معلول است (رحیق مختوم، ص 320).
اصل علیت و تجلی
تا این جا معلوم شد که ماهیت و صیرورت مجعول نیستند و وجود مجعول بالذات است. فخر رازی بر اصل علیت اشکالی وارد می کند که مجعول بودن وجود را نیز زیر سوال می برد وی می گوید: اصلا اصل علیت معنا ندارد. شی یا معدوم است یا موجود. اگر علت معدوم را موجود کند، تناقض است و اگر موجود را موجود کند، تحصیل حاصل است. پس علت کاری نمی کند (مجموعه آثار شهید مطهری (10) ص 35).
اگراصل علیت به معنی ایجاد چیزی باشد. در این صورت مجعولیت وجود و جعل آن تحصیل حاصل خواهد بود. اکثر فلاسفه به این مساله توجه کرده اند. نقطه اوج فلسفه ملاصدرا در همین جا می باشد. جعل به معنی اعطای وجود نیست بلکه به معنی اظهار و تجلی است. اگر جعل و علیت به معنی تجلی باشد اعیان ثابته را نیز شامل خواهد شد. پس اوج حکمت متعالیه حکم به ربط بودن ماسوی الله است. فیض گسترده از باری در هر مرتبه ظهوری خاص دارد. اگر حقیقت فیض منبسط را دریابیم مجالی برای بحث از اصالت وجود یا ماهیت و یا مجعول بودن آنها باقی نمی ماند (ر.ک: رحیق مختوم،بخش پنجم از جلد اول، صص 453-421).
شیخ محیی الدین عربی نیز به این مسئله اذعان می کند و بحث تجلی را بر مبنای دو فیض اقدس و مقدس تبیین می کند. فیض اقدس هر تجلی ذاتی حبی است که موجب وجود اشیاء و استعدادهای آنها و حضرت علمیه سپس حضرت فعلیه می باشد و فیض مقدس تجلی اسمائی است که موجب آشکار شدن چیزهایی است که استعدادهای اعیان در عالم خارج اقتضا می کند (رساله نقد الفقود فی معرفه الوجود، صص 59-58).
به همین خاطر است که حکیم سبزواری نیز در منظومه خود برهانی را مبتنی بر مبحث تجلی می آورد و بیان می کند که علیت به معنای واقعی به معنی تجلی و تشان است و معلول تمام وجودش عین ارتباط به علت و عین تعلق به علت است و در علیت ایجاد و وجود و موجود عین یکدیگرند و تکثر ذهنی دارند و این طرز تلقی با ماهیت سازگار نیست (مجموعه آثار شهید مطهری (10) صص 50-47).
در عبارات ابن سینا، در رساله عشق وی، نیز مجعول بودن وجود و بحث تجلی به چشم می خورد. ابن سینا می گوید که واجب تعالی خیر اول است و به ذات خود ظاهر و متجلی در همه موجودات است. فیض و تجلی خداوند مشروط به هیچ قید و شرطی نیست و تجلی و فاعلیت او نقص و قصر بر نمی دارد. خداوند در هنگام عطا،آیت و نشانه خود را اعطا می کند (رحیق مختوم، بخش پنجم از جلد اول، صص 407-402).
پس معلوم شد که وجود مجعول است و جعل به معنی وجود دادن و ایجاد نیست وگرنه تحصیل حاصل خواهد بود، بلکه جعل و علیت به معنی تجلی و ظهور است.
نتیجه گیری
کسانی که معتقد به اصالت ماهیت هستند ماهیت را مجعول می دانستند، فلاسفه متقدمین مشائی قائل به اصالت وجود و مجعولیت آن شدند و دلایل مجعولیت ماهیت را رد کردند. اما در بحث مجعولیت وجود اشکالی پیش آمد که آن را زیر سوال برد چون مسئله جعل به اصل علیت مربوط می شود و اصل علیت به معنی وجود دادن و ایجاد یک شی است. اگر علت وجود را ایجاد کند پس قبلا وجود موجود نبوده است و این سلب الشیء عن نفسه است که باطل می باشد. پس وجود نمی تواند مجعول باشد. از طرفی نیز ماهیت امر اعتباری است و مجعول نخواهد بود. پس فلاسفه متاخر مشائی قائل به جعل صیرورت شدند. اما جعل صیرورت مشکل اصالت وجود و اصالت ماهیت معا را به همراه داشت . حکمت متعالیه این مسائل را حل کرد. چون قائل به جعل وجود از طرف جاعل شد و از طرفی اصل جعل را به معنی تجلی و تشان گرفت. از نظر حکمت متعالیه در تجلی باری تعالی است که همه موجودات عیان شده اند. این تفسیر حکمت متعالیه از جعل و علیت یک تفسیر عرفانی است که بر آن اشکالی هم وارد نمی شود و به نظر می رسد که مسئله تجلی و مجعولیت وجود در نزد شیخ اشراق و ابن سینا و ملاصدرا حل شده است.
منابع
1. آشتیانی، سیدجلال الدین، شرح رساله المشاعر ملاصدرا، چاپ اول، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1376
2. آشتیانی، سیدجلال الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1379
3. آملی، سید حیدر، رساله نقد النقود فی معرفه الوجود، مترجم: سید حمید طبیبیان، نشر اطلاعات، چاپ اول، تهران 1364
4. جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم (شرح حکمت متعالیه ملاصدرا) بخش پنجم از جلد اول، تنظیم: حمید پارسانیا، نشر اسراء ، قم، چاپ دوم، 1382
5. شیروانی، علی، ترجمه و شرح نهایه الحکمه علامه طباطبایی (ره) ج2، بوستان کتاب، قم، چاپ پنجم، 1383
6. صدرالدین شیرازی، محمدبن ابراهیم، الشواهد الربوبیه، ج اول، انتشارات مطبوعات دینی، قم، چاپ اول، 1382
7. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتالهین، به اهتمام: احمد ناجی اصفهانی، انتشارات حکمت، تهران، چاپ سوم، 1385
8. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مرتضی مطهری (10) جلد شش از بخش فلسفه، شرح مبسوط منظومه (2) انتشارات صدرا، قم، چاپ هفتم، 1384
9. مطهری، مرتضی، شرح منظومه، انتشارات صدرا، تهران، چاپ سوم، 1375
10. مظفر، محمدرضا، فلسفه و کلام اسلامی، مترجمان: محمد محمدرضایی، ابوالفضل محمودی، بوستان کتاب، قم، چاپ دوم، 1382
11. یثربی، یحیی، حکمت اشراق سهروردی، بوستان کتاب، قم، چاپ دوم 1386
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |